جدول جو
جدول جو

معنی علی ابیاری - جستجوی لغت در جدول جو

علی ابیاری
(عَ یِ اَ)
ابن سندبن علی بن سلیمان لواتی الاصل، ابیاری شافعی مصری. ادیب و لغوی و نحوی و محدث. وی در حدود سال 750 هجری قمری در قاهره متولد شد و در غزه اقامت گزید و سپس به دمشق رفت و از محضر ابن حجر استفاده کرد و در آنجا در ذی حجۀ سال 814 هجری قمری درگذشت. او راست: جزء فی الرد علی تعقبات ابی حیان از ابن مالک. (از معجم المؤلفین بنقل از شذرات الذهب ابن عماد ج 7ص 107. کشف الظنون ص 838. هدیهالعارفین ج 1 ص 728)
ابن اسماعیل بن علی بن حسن بن عطیۀ ابیاری، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شمس الدین. (579- 616 هجری قمری). فقیه و اصولی و متکلم بود. او راست: 1- سفینهالنجاه علی طریقهالاحیاء. 2- شرح البرهان جوینی. (ازمعجم المؤلفین بنقل از الدیباج ابن فرحون ص 213)
ابن ابی بکر بن محمد بن علی بن محمد بن شراد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی برعی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ عَ)
ابن عبدالله بن محمد بن محب الله بن محمدجعفر علیاری قراجه داغی دیزماری تبریزی. وی فقیه و اصولی و محدث و طبیب و ریاضیدان و ستاره شناس و متکلم و ادیب و شاعر بود. در پنجم رمضان سال 1236 هجری قمری در قریۀ سردرود دوفرسخی تبریز متولد و در قریۀ علیار از نواحی تبریز اقامت گزید و پس از عزیمت به نجف اشرف برای تحصیل به تبریز وارد گشت و به تدریس و تألیف پرداخت و در روز پنج شنبه چهارم رجب سال 1327 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- ایضاح الغوامض فی تقسیم الفرائض. 2- بهجهالامال فی شرح زبدهالمقال. 3- تقویم تام که سیصد وشصت و شش ورق است. 4- حاشیۀ تشریح الافلاک. 5- حاشیۀ روضهالبهیه (شرح لمعۀ معروف). 6- دلائل الاحکام فی شرح شرائع الاسلام. 7- ریاض المقاصد فی شرح قصیده الشیخ حسن بن راشد فی مدح صاحب الزمان. (از ریحانه الادب ازبهجه الامال) (از معجم المؤلفین). و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ ص 328 و الذریعه ج 9 ص 760 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ)
ابن محمد بن بابویه اسواری. مکنّی به ابوالحسن. وی منسوب به ’اسواریه’ بودکه قریه ای است از اصفهان. او مردی توانگر و پرهیزکار و متدین بود و از ابن عمران موسی بن بیان روایت کرد. (از تاج العروس: ’بوب’). مافروخی وی را جزو علمای اصفهان در قرن پنجم آورده است. رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 30 و ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 122 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِاَ وَ)
ابن احمد ابیوردی شبعی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی قره. وی از متکلمان و ساکن مشهد رضوی بود. و در سال 966 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اثبات الواجب. 2- روضهالجنان، در حکمت. 3- الشوارق، در کلام. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج 1 ص 24 و 594 و ج 2 ص 59. هدیهالعارفین ج 1 ص 746) (از اعلام زرکلی بنقل از اعیان الشیعه ج 6 ص 288)
ابن اسحاق ابیوردی خاورانی، ملقّب به اوحدالدین. شاعر و حکیم متوفی در سال 551 هجری قمری او راست: البشارات فی شرح الاشارات، از ابن سینا. و نیز او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 41 ص 64)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَمْ)
ابن عمر بن محمد بن فارس انباری، مشهور به ابن حداد و ملقّب به قوام الدین و مکنّی به ابوالفرج. متوفی در سال 610 هجری قمری محمد بن جعفر بن علیل از او روایت کند. او راست: نخبه الانتقاد. و نیز او را اشعاری است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 160) (از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 8)
ابن ابراهیم انباری شیعی. وی از فضلای قرن دهم بود که در سال 988 هجری قمری درگذشت. او راست: الاوج الاخضر فی مناقب الائمه الاثنی عشر. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج 1 ص 150. نورعثمانیه کتبخانه ص 175. هدیهالعارفین ج 1 ص 749)
ابن محمد بن موسی بن سعید بن مهدی انباری، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به حسنس و مشهور به ابن صفدان. رجوع به علی حسنس شود
لغت نامه دهخدا
(عَیِ اَ)
ابن عبدالکافی بن علی بن تمام بن یوسف بن موسی بن تمام انصاری خزرجی سبکی شافعی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سبکی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ)
ابن ابراهیم بن محمد بن همام بن محمد بن ابراهیم بن حسن انصاری دمشقی، مشهور به ابن شاطر و مطعم و ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. هیوی و عالم به احوال آسمان و فلک بود. رجوع به علی (ابن شاطر...) شود
ابن زید بن محمد بن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بیهقی و ظهیرالدین (ابوالحسن علی بن...) شود
ابن ابی بکر بن علی بن ابی بکر بن عمر بن احمد بن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی شافعی، مشهور به ابن جمال مصری. رجوع به علی مکی شود
ابن احمد بن خلف بن محمد باذش انصاری غرناطی، مشهور به ابن باذش و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن باذش و غرناطی و علی باذش شود
ابن محمد بن محمد بن وفا قرشی انصاری اسکندری شاذلی مالکی، مشهور به ابن وفا و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قرشی شود
ابن احمد بن عمر بن محمد بن احمد بوشی انصاری، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی پوشی شود
ابن عبدالله بن ابراهیم بن محمد انصاری مالکی، مشهور به متبطی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی متبطی شود
ابن عبدالرحمان بن یوسف انصاری طلیطلی، مشهور به ابن لونقه و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی طلیطلی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زُ بَ)
ابن داوودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جبارۀ زبیری قرشی اسدی. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن. وی فقیه و اصولی و ادیب و نحوی و شاعر و نویسنده بود. در سال 668 هجری قمری متولد شد و مدتی مشغول تدریس وفتوی دادن بود. و در سال 745 هجری قمری در دمشق درگذشت. او راست: منسک. و نیز قطعات نظم و نثر دارد. (از معجم المؤلفین از الوافی صفدی ج 12 ص 57 و شذرات الذهب ابن عماد ج 6 ص 143 و الجواهر المضیئه ج 2 ص 335)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَیْ یا)
ابن حسین بیاعی خوارزمی، ملقّب به مجدالدین. محدث بود و در سال 202هجری قمری ’شرح السنه’ را از ابوالمعالی محمد زاهدی به سماع از لفظ محیی السنۀبغوی حدیث کرده است. (از تاج العروس) (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن عبدالجلیل بیاضی. متکلم و مناظر قرن ششم هجری. وی در دارالنقابۀ ری سکنی داشت. او راست: 1- الاحوال. 2- الاعتصام فی علم الکلام. 3- الحدود. 4- مسائل المعدوم. (از معجم المؤلفین بنقل از فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 303. تذکرهالمتبحرین ص 488). و رجوع به الذریعه ج 2 ص 224 و ج 6 ص 299 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بُ)
ابن محمد بخاری، ملقّب به علأالدین. او راست: نزههالنظر فی الفرق بین الانشاء و الخبر، که در سال 823 هجری قمری آن را تألیف کرد. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1949)
ابن هبه الله بخاری، ملقّب به جلال الدین. وی از وزرای الناصرلدین الله بود. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 95)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن عبدالله بن یوسف بیری حلبی، ملقّب به علاءالدین. ادیب و نویسنده بود و در سال 743 هجری قمری متولد شد و عهده دار نوشته های سری ’یلبغا ناصری’ نایب حلب گشت، وچون الملک الظاهر بر یلبغا خشم گرفت و او را به قتل رساند، این علی بن عبدالله را نیز به قاهره برد و در سال 794 هجری قمری به کشتن وی دستور داد. بیری نوشته های نظم و نثر خود را در کتابی بنام ’تلوین الحریری من تکوین البیری’ جمعآوری کرده است. (از الاعلام زرکلی بنقل از الاعلام النبلاء ج 5 ص 112. الدررالکامنه ج 3 ص 75)
لغت نامه دهخدا